دفترچه خاطرات من
گور پدر دنیا! مشغول ِخودم بودم🌱
هربار که میام وب رو آپدیت کنم و پست جدید بذارم، یه نگاه به پست های قبلی میندازم و احساس میکنم سالها گذشته ازشون! باورم نمیشه سرعت تغییرات و اتفاق های زندگیم رو...
این مدت انجام پروژه رو استارت زدم و در عین سخت بودنش اما، به من حس مفید بودن میده🥰 دوس دارم انجام دادنش رو.
اتفاق جدیدی نیفتاده جز اینکه تقریبا طبق روتین پیش میرم و هر روزم با برنامه میگذره و میشه گفت تا شب مشغول انجام دادن کارامم. منم که عاشق مشغولی و سرشلوغ بودنم😁
برای این تابستون چندتا دوره و کلاس مدنظرم هست که امیدوارم بتونم به همشون برسم و با موفقیت انجامشون بدم.
کم کم یه احساسی درونم داره بهم میگه: داره دیر میشه دختر! و این منو مضطرب کرده.
کاش بشه اون حسی که باید تجربه کنم، با آدم درستش و در زمان درستش برام پیش بیاد🤍
من پر از حس خوب و منتظر اتفاق های خوبم🌱✨